عطر سیب
پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۱۳ ب.ظ
بُرده عِطر سیبِ یکدیگر چنان از هوشمان
می
تراود قطره قطره مستی از آغوشمان
آن چنان از شربتِ لب های
هم نوشیده ایم
کر شده گوش فلک از بانگِ
نوشانوشمان
چون دومارِ - پیچ خورده زیر باران - خفته
ایم
آبشار گیسوانت ، ریخته بر
دوشمان
تا نبیند رویمان ، چشمان شور
آفتاب
جامه ای از جنس عُریانی شده تن
پوشمان
پادشاهِ "بابِل " و " عیلامِ " تن های
همیم
عشق و لذّت ، میوه هایِ باغ هایِ شوش
مان
در شبِ وصلِ "عطش آقا " و " بانویِ نیاز
"
آفتاب و ماه می آیند
دوشادوشمان
تا که در بازارِ طعنه هیچ حرفی
نشنویم
بی خیالی ، پنبه را کرده فرو در
گوشمان
علی محمد محمدی
۹۲/۱۲/۲۲
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.