دلنوشته ها

شب بود و نسیم بود و باغ و مهتاب من بودم و جویبار و بیداریِ آب وین جمله مرا به خامشی می گفتند کین لحظه ی نابِ زندگی را دریابـــــــــــــــــ "محمدرضا شفیعی کدکنی"

دلنوشته ها

شب بود و نسیم بود و باغ و مهتاب من بودم و جویبار و بیداریِ آب وین جمله مرا به خامشی می گفتند کین لحظه ی نابِ زندگی را دریابـــــــــــــــــ "محمدرضا شفیعی کدکنی"

پربیننده ترین مطالب

۱۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

در انتظار فرصتی از دست می روم 
بعد از تو من به راحتی از دست می روم

از زندگی اگرچه که رو دست خورده ام 
شادم که بی شکایتی از دست می روم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۳۷

ﮔﺎﻩ ﯾﮏ ﺳﻨﺠﺎﻗﮏ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﻝ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﺩ ...
ﻭﺗﻮ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺳﺤﺮ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﻟﺐ ﺣﻮﺽ ..
ﺗﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ...
ﺍﺯ ﺧﻢ ﭘﯿﭽﮏ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮﻫﺎ ...
ﺭﻭﯼ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﺮﺕ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ...
ﯾﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﻄﺮﻩ ﯼ ﺁﺏ ﮐﻒ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ....
ﮔﺎﻩ ﯾﮏ ﺳﻨﺠﺎﻗﮏ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻣﻌﻨﯽ ﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ ...

خسرو سینائی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۵۰

به همه خاطـره هایم گره ی کور زدم
به یکی انگ و دگر وصله ی ناجور زدم

تو شدی منکـر ما بودن ما اینهمه سال
همه بر خیل خوش خاطرم هاشور زدم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۱۷

شب سردیست ، دلم دیده تر می خواهد

دل ِ آشفته من از تو خبر می خواهد

قهوه و شعر و خیال ِ تو و این باد خنک

باز لبخند بزن ، قهوه شکر می خواهد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۱۶


زیبای من ،عروس ِ قشنگ ِ شمالها
ای انـتـهای خـوب ِ همه احتمالـها
تا از خطوط ِ ممتد ِ چشمان ِ من روی
پـر می شود تمام ِ شبم از سئوالها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۱۴

بُرده عِطر سیبِ یکدیگر چنان از هوشمان

می تراود قطره قطره مستی از آغوشمان

آن چنان از شربتِ لب های هم نوشیده ایم

کر شده گوش فلک از بانگِ نوشانوشمان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۱۳

کُردی بپوش, چارقد و شال را ببند

روبند را کنار بزن, یک دهن بخند !

چوبی بگیر, قلب مرا دستمال کن

تا دختران دهکده هم عاشق ات شوند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۱۱


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۱۴

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد 
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۰۳

گلی از شاخه اگر می چینیم

برگ برگش نکنیم

و به بادش ندهیم!

لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم

و شبی چند از آن

هی بخوانیم و ببوسیم و معطر بشویم

شاید از باغچه ی کوچکِ اندشه مان گل روید...!


"سهراب سپهری"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۱۰