دلنوشته ها

شب بود و نسیم بود و باغ و مهتاب من بودم و جویبار و بیداریِ آب وین جمله مرا به خامشی می گفتند کین لحظه ی نابِ زندگی را دریابـــــــــــــــــ "محمدرضا شفیعی کدکنی"

دلنوشته ها

شب بود و نسیم بود و باغ و مهتاب من بودم و جویبار و بیداریِ آب وین جمله مرا به خامشی می گفتند کین لحظه ی نابِ زندگی را دریابـــــــــــــــــ "محمدرضا شفیعی کدکنی"

پربیننده ترین مطالب

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
 در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
 خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
 تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۲:۰۸

بهت پیله کردم نمیمونی پیشم
نه میمیرم اینجا نه پروانه میشم
از عشق زیادی تو رو خسته کردم
تو دورم زدی خواستی دورت نگردم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۲۹

گه گاه اگر با من تو صحبت کرده باشی
حتی اگـر از مـن شـکـایت کـرده باشی

گـه گـاه اگـر مــانـنـد ایــام گــذشـتــه
از دلخوری هایت حکایت کرده باشی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۲۳

قلب من

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او کــه هرگز نتوان یافت همانندش را

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غــــزل و عاطفــــه و روح هنرمندش را

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۱۹

در انتظار فرصتی از دست می روم 
بعد از تو من به راحتی از دست می روم

از زندگی اگرچه که رو دست خورده ام 
شادم که بی شکایتی از دست می روم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۳۷

ﮔﺎﻩ ﯾﮏ ﺳﻨﺠﺎﻗﮏ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﻝ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﺩ ...
ﻭﺗﻮ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺳﺤﺮ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﻟﺐ ﺣﻮﺽ ..
ﺗﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ...
ﺍﺯ ﺧﻢ ﭘﯿﭽﮏ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮﻫﺎ ...
ﺭﻭﯼ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﺮﺕ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ...
ﯾﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﻄﺮﻩ ﯼ ﺁﺏ ﮐﻒ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ....
ﮔﺎﻩ ﯾﮏ ﺳﻨﺠﺎﻗﮏ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻣﻌﻨﯽ ﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ ...

خسرو سینائی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۵۰

به همه خاطـره هایم گره ی کور زدم
به یکی انگ و دگر وصله ی ناجور زدم

تو شدی منکـر ما بودن ما اینهمه سال
همه بر خیل خوش خاطرم هاشور زدم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۱۷

شب سردیست ، دلم دیده تر می خواهد

دل ِ آشفته من از تو خبر می خواهد

قهوه و شعر و خیال ِ تو و این باد خنک

باز لبخند بزن ، قهوه شکر می خواهد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۱۶


زیبای من ،عروس ِ قشنگ ِ شمالها
ای انـتـهای خـوب ِ همه احتمالـها
تا از خطوط ِ ممتد ِ چشمان ِ من روی
پـر می شود تمام ِ شبم از سئوالها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۱۴

بُرده عِطر سیبِ یکدیگر چنان از هوشمان

می تراود قطره قطره مستی از آغوشمان

آن چنان از شربتِ لب های هم نوشیده ایم

کر شده گوش فلک از بانگِ نوشانوشمان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۱۳